ملکة قلب¬ها
۱۳۹۴/۰۶/۱۸ تعداد بازدید: ۲۲۲۲
ملکة قلب¬ها
ملکة قلبها
شیرین سیّدی
چند سالی است که از آغاز قرن نهم هجری قمری میگذرد. خراسان و توس پادشاهان خونریز و غارتگری چون تیمور و میرانشاه را پشت سرگذاشتهاند. دورۀ آبادی، یا خاطرهای از دست رفته است یا آرزویی دست نیافتنی. درست همینجاست که مادری مهربان وارد میشود؛ ملکهای که مانند دیگر شاهبانوان تاریخ نیست. او ثروت و قدرتی را که در اختیار دارد، به کار میبندد تا مُلک همسر و پسرش را آباد کند و ملّتی را وامدار خود سازد.
گوهرشاد خاتون، دختر یکی از اُمرای نامی تیمور گورکانی (لنگ)، به نام «امیر غیاثالدّین تَرخان» بود. ملکۀ قصّۀ ما در حدود سال 780 هجری قمری از خاندانی برآمده بود که به سبب «ترخان» بودنشان، بیواسطه با مردم در ارتباط بودند. در واقع آنها رابط مردم و شاه بودند. گوهرشاد در 16 سالگی همسر شاهرخ و عروس تیمور شد و وقتی در سال 807 تیمور درگذشت و شاهرخ جانشینش شد، عملاً شهبانوی این سرزمین گشت. مقرّ حکومت، هرات بود، امّا چون پسر بزرگ ملکه و شاه، «بایسنقر میرزا» از سال 817 حاکم خراسان و ساکن مشهد شده بود، مادر مدبّرش بلافاصله پس از شروع حکومت فرزند، دستور احداث بنای مسجد جامع مشهد را صادر و پسر را مأمور به اتمام رساندن این امر مهم کرد.
مشهد که تا قبل از این به سبب رونق نیشابور و طابران طوس (طوس فعلی) از شهرهای درجۀ دو و سه به حساب میآمد، هیچگاه مسجد جامع نداشت و حالا مرکز خراسان غربی شده بود و باید دارای مسجدی متناسب با شأن نویافتهاش میشد. بنابراین گوهرشاد خاتون، معمار مخصوص خود، «قوامالدّین شیرازی» را به عمارت مسجد جامع شهر گماشت؛ بنایی به وسعت یک هکتار در کنار حرم حضرت رضا(ع) -که تا آن زمان بیش از 300 متر مربّع وسعت نداشت- ساخته شد که شامل یک صحن بزرگ، یک ایوان رفیع در قبلۀ صحن با گنبدی باشکوه بر روی آن، به اضافۀ دو مناره یا گلدسته در دو طرف گنبد، هفت شبستان (فضای سر پوشیده) و چند در ورودی بود. ساخت این مسجد عظیم و رواقهای ضمیمۀ آن (دارالسیّاده، دارالحفاظ و دارالسّلام) حدود 4 سال طول کشید. بنابر نوشتۀ مورّخان عهد تیموری، بانوگوهرشاد در سال 821 همراه همسرش، شاهرخ شاه برای زیارت حرم حضرت رضا(ع) و ملاحظۀ بنای به پایان رسیدۀ مسجد ساختۀ خویش به مشهد آمد.
تزیینات و کاشیکاریهای مسجد جامع گوهرشاد از زیباترین و کهنترین آرایههای حرم مطهّر حضرت رضا(ع) و حتّی میتوان گفت ایران زمین است. زیباییهای این مسجد را نه میتوان با قلم به نحو احسن توصیف کرد و نه با گوش شنید، بلکه باید از نزدیک و با چشم سر و جان دید.
شهر شکوهی وصف ناشدنی یافته بود و گوهرشاد خاتون شده بود پادشاه قصّههای مردم. هزار کار کرده و نکرده را به او نسبت دادند. از ساخت «پل خاتون» (در 60 کیلوتری سرخس بر روی هریرود) و رباط ماهی (در راه مشهد به سرخس) و میل اخنگان که همگی بناهایی هستند که سالها پیش از گوهرشاد ساخته شده بودند تا مدرسة پریزاد (که متّصل به مسجد گوهرشاد و حرم است) و باغ عنبر (واقع در اراضی سرده و سعدآباد) که در همان زمان ساخته شدند. امّا از همه عجیبتر نسبت دادن بند گلستان به ندیم او، گلستانه خانم است. در واقع این بند را قاتل گوهرشاد، ابوسعید ساخت و چون روستای کهنسال گلستان در جوار آن بوده، به این نام شهرت یافتهاست.
مسجدی با این شکوه و عظمت را نمیتوان بدون پشتوانۀ مالی رها کرد؛ پس بانو گوهرشاد هشت سال پس از اتمام بنای مسجد، املاک فراوانی را در داخل و جوار شهر مشهد تا شهر تربت جام، وقف مسجد ساختۀ خویش کرد و نام آن همه را در وقفنامهای متین و وزین درج نمود و شرایط اداره و خرج درآمد آنها را برای مسجد شرح داد. وقفنامه در نیمۀ ماه رجب سال 829 تحریر شده و به امضای واقفه (بانوگوهرشاد) و همسرش (شاهرخ) و تنی چند از بزرگان سیاسی و علمی هرات رسیده است.
بانو گوهرشاد اگرچه به عنوان همسر سلطان در امور سیاسی کشور دخالت و مشارکت جدّی داشت، امّا عمدۀ همّتش را صرف ساختن بناهای خیر و عامّ المنفعه در شهرهای مشهد و هرات میکرد. یک سال پیش از آنکه مسجد جامع شهر مشهد به پایان برسد، بانو گوهرشاد شروع به احداث مصلّی و مدرسهای عظیم در شهر هرات با معماری قوامالدّین شیرازی (همان معمار مسجد جامع مشهد) کرد. در میانۀ احداث همین مجموعه بود که پسر هنرمند و باذوق گوهرشاد و شاهرخ، یعنی بایسنقر میرزای حاکم خراسان جوانمرگ شد و وی را در یکی از گنبدخانههای مدرسۀ ساختۀ مادرش دفن کردند. این واقعۀ حُزنانگیز برای مادری چون گوهرشاد، جگرخراش و جانکاه بود، امّا او به ادامۀ کارهای عمرانی خود پرداخت تا این که در سال 841 هجری قمری، بنای مصلّی و مدرسۀ هرات را به پایان برد. شاهرخ حکومت خراسان را به علاءالدّوله که پسر بزرگتر بایسنقر بود داد. توجّه شاهرخ به علاءالدّوله بیشتر به سبب علاقۀ ویژۀ گوهرشاد به این نوهاش بود. به همین دلیل نوههای دیگر از مادربزرگ رنجیدند. این کینه آشوبی بزرگ به راه انداخت. شاهرخ پس از حدود 55 سال زندگی مشترک با بانو گوهرشاد، در سنّ 72 سالگی درگذشت و همسر 60 سالۀ خود را تنها گذاشت تا روی سیاه تاج و تخت را هم ببیند. او که هر دو پسرش را از دست داده بود، حالا تنها نوههایی داشت که خیلی دل خوشی از او نداشتند و پسری ناتنیای که داعی سلطنت بود. آز و طمع این مردان، دورهای از آشوب و کشمکش در ایران به وجود آورد. شهبانوی سابق به زندان و اسارت افتاد و 20 سال پر از عذاب و اضطراب را سپری کرد و در آخر هم در حالی که در یکی از مدرسههای هرات حبس بود، در نهم ماه رمضان 861 به قتل رسید. مردم شهر با احترام زیاد پیکر وی را تشییع و در کنار مقبرۀ فرزندش، بایسنقر در همان مدرسۀ گوهرشاد دفن کردند. هنوز هم به رغم تخریب دیگر قسمتهای مدرسۀ گوهرشاد و مصلّی در هرات، گنبد مقبرۀ وی و بایسنقر در آن شهر بر پا و مورد احترام همگان است.
او سالهاست که رفتهاست؛ حتّی مسجد با شکوهش هم چندین بار آسیب دیده و دوباره مرمّت شده، امّا نامش هر روز بلندآوازهتر شدهاست. شخصیّتی که گوهرشاد با این بنا از خود در اذهان مردم ایران و جهان باقی گذاشته، بیگزند از باد و باران و دیگر بلایای آسمانی و زمینی، تا قرنها همچنان درخشان باقی خواهد ماند.