از آغاز، سخن تو بود
۱۳۹۴/۰۶/۱۸ تعداد بازدید: ۲۲۱۹
از آغاز، سخن تو بود
از آغاز، سخن تو بود
هدی حسن نژاد
پروردگارا! یادت آرامش من است وحامی روزهای تلخ زندگیام.از آغاز، سخن تو بود؛ حدیث مهربانیهایت؛ حدیث بزرگی و قدرتت.
بزرگا! کودکی هستم در آغاز راه زندگی که سرمشق لطف و عشق را از دستان پر مهر تو گرفتهام. سرمشق را به خانة دنیا بردهام و تلاش میکنم از روی آن بنویسم.گاهی که سعیام را در این راه بی نتیجه میبینم، با خود میگویم: «یعنی میتوانم بنویسم»؟ نورانیّت و جبروتت به پاسخ من میشتابد و می گوید: «آری کودکم. تو میتوانی و برای توانستن خلق شدهای».
زمانی که حرفی را با موفّقیت رونویسی میکنم، امیدی سرشار مییابم و به توانایی خودم ایمان میآورم، امّا میدانم قبل از آن باید به توانایی و قدرت تو ایمان داشته باشم؛ چرا که این باور، به من نویدی دوباره برای پیروزی میدهد.
آری. پیش میآید که گاهی حرفی را دو بار، سه بار، چهار بار، پنج بار... ده بار و حتّی صد بار مینویسم، امّا آن طور که تو میخواهی، از آب در نمیآید. این بار نیز ایمان به تو امیدم میدهد تا باز بنویسم.
آری. پیش میآید که گاهی حرفی را دو بار، سه بار، چهار بار، پنج بار... ده بار و حتّی صد بار مینویسم، امّا آن طور که تو میخواهی، از آب در نمیآید. این بار نیز ایمان به تو امیدم میدهد تا باز بنویسم.
خداوندا! در این راه کسی را به توانمندی تو سراغ ندارم. یار و یاورم باش.